دل بی گناه

ساخت وبلاگ
دیروز رفته بودم دانشگاه توی دانشگاه به یاد بابام گریم گرفت ، اشکامو پاک کردم و دویدم سمت خروجی تا برم خونهحتی یه تاکسی هم نبود از پشت سر آقای ج رو دیدم یه کلاه و کاپشن سیاه پوشیده بود دست و پامو گم کردم  از یه طرف دلم خواست باهام حرف بزنه از طرفی هم نمی خواستم ببینتم. همون لحظه یه ماشین اومد. دربست گرفتم و رفتم نفهمیدم منو دید یا نه  ولی کلا دست و پامو گم کرده بودم یه لحظه به خودم اومدم دیدم تو خارج از شهرم، خیلی ترسیدم به راننده گفتم :این مسیر به کجا میره؟ راننده هم گفت: این مسیر  داخل شهر می ره ، اون ور ترافیک بود ازین مسیر اومدم، خیلی ترسیده بودم شالمو کشیدم جلو دهنم و بدون اینکه راننده بفهمه فقط صلوات می فرستادم و پدرمو صدا می زدم نمی دونم چراولی از وقتی که پدرمو از دست دادم بیشتر از پیش فکر آقای ج ذهنمو درگیر کرده.البته مطمئنا اون یکی رو داره که دوسش داره و بخاطرش صب تا شب آن میشه برا همین منم براش آرزوی خوشبختی می کنم و هر وقت آن نمیشه دلم برا اون دختری که نمی دونم واقعا هست یا نه خیلی می سوزه. یه روزی همه چی تموم میشه  دلم برا پدرم تنگ شده  دل بی گناه...ادامه مطلب
ما را در سایت دل بی گناه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onlymygod70o بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 1:02

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

دل بی گناه...
ما را در سایت دل بی گناه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onlymygod70o بازدید : 107 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 1:02

همیشه تنها کسی که طرف من بود پدرم بود تنها کسی که همیشه بهم قوت میداد تنها کسی که میدونستم واقعا دوستم داره و بخاطرم جونشو میده خیلی بی کس شدم یعنی کاملا بی کس شدم پدرم رفت و این بزرگترین درد زندگیمه.... کاش............................ 531 دل بی گناه...
ما را در سایت دل بی گناه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onlymygod70o بازدید : 106 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 17:19

گاهی با تمام وجود کودک می شویم
چشمانمان برق می زند
اما دنیای کثیفی داریم دنیای نا عادلانه ای داریم
دیری نمی شود که خیلی زود از کودک بودنمان رنج می بریم
روزی من هم بی اعتنا به به همه ی دنیا کودک بودم...

کاش همان کودک دلشکیته می ماندم...

دل بی گناه...
ما را در سایت دل بی گناه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onlymygod70o بازدید : 88 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 17:19

داشتم توی مقاله هام می گشتم برا یه مطلبی واسه پایان نامم

مقاله پلورالیسممونو دیدم یادش بخیر اون دوران....

صبح بعد اینکه اینجا پست گذاشتم سردرد گرفتم برا همین خوابیدم

دوباره خوابتو میدیدم 

تو حیاط دانشگاه بودم تو هم تو کلاس بودی داشت بارون می اومد زیر بارون گریه می کردم و 

اسم کوچیکتو فریاد می زدم...

انگار هیشکی نمی خواست ببینمت و جلومو گرفته بودن که نتونم بیام ساختمان انسانی

برا همین با فریاد صدات می کردم...

کاش فراموشم بشی...

دل بی گناه...
ما را در سایت دل بی گناه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onlymygod70o بازدید : 56 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 11:33

گریه زیباترین نعمت خداست حتی زیباتر از عشق اینو وقتی می فهمی که با تمام دلت به خاطر بی گناهیه دلت گریه کنینمی دونم... قسمت منم این بود از زندگی  که تو 23 سالگیم زندگیم متوقف بشه الان25 سالمه  و موندم تو 27 دی ماه 94  و هر کاری می کنم نمی تونم حرفاتو باور کنم ولی چیزی که مسلمه و مطمئنم اینه که تو با همه ی دنیا خوشی و  ذره ای هم تو فکرت نیستم.مطمئنم که حداقل دل به دل تو راهی نداره  آره وقتی حس می کنی که دنیات به آخرش رسیده و مابقی  فعالیتهای تشریفاتی زنده بودنن تا اینکه یه روزی نفست بند بیاد و توی قبرت آروم بگیری گریه قشنگترین نعمت خداست. و این نعمت جدانشدنی ترین بخش زندگی منه... چطوری فراموش کن دل بی گناه...ادامه مطلب
ما را در سایت دل بی گناه دنبال می کنید

برچسب : بیچاره,دلم, نویسنده : onlymygod70o بازدید : 130 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 11:33

یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام آرام وسرد گفت:که در طالع شما...قلبم تپید، باز عرق روی صورتم نشست گفتم بگو مسافر من میرسد ؟ و یا...با چشمهای خیره به فنجان نگاه کرد! گفتم چه شد؟ سکوت بود و تکرار لحظه هاآخر شروع کرد به تفسیر فال من... با سر اشاره کرد که نزدیکتر بیااینجا فقط دو خط موازی نشسته است یعنی دو فرد دلشده ی تا ابد جداانگار بی امان به سرم ضربه میزدند یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا؟؟؟گفتم درست نیست، از اول نگاه کن  فریاد زد:بفهم رها کرده او تو را.... دل بی گناه...ادامه مطلب
ما را در سایت دل بی گناه دنبال می کنید

برچسب : فال,زندگی, نویسنده : onlymygod70o بازدید : 95 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 11:33


 
به چمنزار خیالم برگرد
و به مهتاب بگو 
حال این برکه ی کوچک خوش نیست
و دل ماهی ها
غرق ناومیدی ست 
به خیالم برگرد
و مرا از پس این قصه ی تلخ
برهان
دور کن
آرام بساز...

برگرفته از وبلاگ آقای نویسنده.

آدرس وبلاگ در پیوندهای وب

دل بی گناه...
ما را در سایت دل بی گناه دنبال می کنید

برچسب : خیالم,برگرد, نویسنده : onlymygod70o بازدید : 98 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 11:33

از پریروز بعد از ظهر ساعت 16:48 دقیقه آنلاین نشده بود  نگران بودمرفتم تو گوگل اخبار رو خوندم ببینم برات اتفاق بدی نیافتاده باشه نوشته بود 17 مرداداحضارت کردن دادگاه چرا ولت نمی کنن؟؟؟ چرا مواظب خودت نیستی؟؟؟ از خدا می خوام عاشق بشی شاید اینطوری دست ازین فعالیت هات برداری . کاش می شد با خونوادم ازین شهر برای همیشه بریم میدونم امکانش نیست ولی کاش بشه  کاش بشه ازین جا بریم ازین شهر بدم میاد متنفرم نمی تونم تو خیابوناش قدم بزنم نمی تونم اینجا خوشحال باشم وقتی میرم بیرون وقتی سوار تاکسی میشم وقتی از شیشه بیرونو نگاه میکنم تمام اون روزهایی که به شوق دیدنت می اومدم دانشگاه برام زنده میشن چشام  هر لحظ دل بی گناه...ادامه مطلب
ما را در سایت دل بی گناه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onlymygod70o بازدید : 114 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 11:33

عکستو الان دیدم

این دفعه یه عکس جدید ازت زدن

موهاتو کوتاه کردی

.......................................................................................................

یاد روزای اول دانشگاه افتادم.

کاش اینجوری نمی شد.....

دل بی گناه...
ما را در سایت دل بی گناه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onlymygod70o بازدید : 88 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 11:33