...

ساخت وبلاگ
داشتم توی مقاله هام می گشتم برا یه مطلبی واسه پایان نامم

مقاله پلورالیسممونو دیدم یادش بخیر اون دوران....

صبح بعد اینکه اینجا پست گذاشتم سردرد گرفتم برا همین خوابیدم

دوباره خوابتو میدیدم 

تو حیاط دانشگاه بودم تو هم تو کلاس بودی داشت بارون می اومد زیر بارون گریه می کردم و 

اسم کوچیکتو فریاد می زدم...

انگار هیشکی نمی خواست ببینمت و جلومو گرفته بودن که نتونم بیام ساختمان انسانی

برا همین با فریاد صدات می کردم...

کاش فراموشم بشی...

دل بی گناه...
ما را در سایت دل بی گناه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onlymygod70o بازدید : 57 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 11:33