حذر از عشق نتوانم...

ساخت وبلاگ
یادم آید تو به من گفتی

از این عشق حذر کن!

لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،

آب، آیینة عشق گذران است،

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است؛

باش فردا، که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!»

با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ ــ ندانم

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم!

روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی،

من نه رمیدم، نه گسستم...»

باز گفتم که : «تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم!»

#فریدون_مشیری 

دل بی گناه...
ما را در سایت دل بی گناه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onlymygod70o بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 11:42